همه چیز از جام جهانی ۱۹۸۶ مکزیک شروع شد.
آرژانتین بازیکن نابغهی ۲۵ سالهای داشت به نام دیهگو آرماندو مارادونا. کوتاه قد
بود اما باهوش و سریع. میتوانست ۷-۸ نفر را دریبل بزند. آرژانتین یکی یکی تیمها را
به کمک مارادونا برد تا به انگلستان رسید. انگلیسیها به خودشان مغرور بودند. آن زمان
آرژانتینیها سر ماجراهای سیاسی جزیرهی فالکلند با انگلستان مشکل داشتند و انگلیس
موفق میشود فالکلند را از چنگال آرژانتینیها دربیاورد. در نتیجه بازی انگلیس و آرژانتین
بازی حیثیتی بود. گل اول را مارادونا میزند. دستش به توپ میخورد و توپ داخل دروازه
میشود اما داور خطا نمیگیرد. به همین دلیل گل به نام «دست خدا» مشهور میشود. آرژانتینیها
میگفتند این معجزهای بوده که گل مارادونا قبول شود و آرژانتین اعادهی حیثیت کند.
گل دوم چند دقیقه بعد زده میشود وقتی مارادونا
پنج بازیکن انگلیسی را دریبل میکند و توپ وارد دروازه میشود. گلی که به گل قرن معروف
است.
طبیعی است که چنین بازیکن کاریزماتیکی نظر
سینما را جلب کند. مارادونا آنقدر جذاب بود که از روی زندگیاش فیلم بیوگرافیک نساختند
بلکه امیر کاستاریکا، آصف کاپادیا و یکی دو نفر دیگر مستقیم سراغ خودش رفتند تا بخشی
از زندگی پرفراز و نشیب این اسطورهی کوتاه قد تیز و فرز را روایت کنند.
در دستان خدا
اولین مستندی که به مارادونا ربط دارد بیشتر
دربارهی تأثیر اوست تا مستندی پرتره دربارهی این بازیکن بزرگ باشد. سال ۲۰۰۷ دو برادر
به نامهای بن و گیب ترنر مستندی دربارهی ۵ انگلیسی عشق فوتبال میسازند که با توپ
فوتبال کارهای محیرالعقولی میکنند. بت زندگی آنها مارادوناست در نتیجه بدون پول به
بوئنوس آیرس سفر میکنند تا بتوانند با مارادونا ملاقات کنند. اسم مستند «در دستان
خدا» است که اشاره به گل مارادونا دارد. این پنج نفر به هر دری میزنند تا با مارادونا
ملاقات کنند. اما موقعی میرسند که مارادونا قرار است به پرو برود. پنج نفری که پول
غذا هم نداشتند و به زور به آرژانتین رسیده بودند ناامید میشوند. آنها حتی به تلویزیون
دعوت میشوند و یک متن به اسپانیایی تهیه میکنند تا در برنامهای بخوانند که میگویند
برنامهی محبوب مارادوناست و هر شب آن را تماشا میکند. اما مجری خبر میدهد مارادونا
به خاطر سفرش زود خوابیده! در حالی که قهرمانان آس و پاس ما ناامید شدهاند ستارهی
آرژانتینی قبل از سفرش به پرو آنها را به خانهاش دعوت میکند و لباسهایشان را امضا
میکند و با آنها عکس میگیرد.
هر چند مارادونا چند دقیقه بیشتر در فیلم
حضور ندارد اما این مستند تحسینشده در انگلستان که تبدیل به پرفروشترین مستند تا
آن روز در سینماهای انگلستان شد خیلی خوب نشان میدهد که مارادونا چه تأثیری روی عشاق
فوتبال دارد. حتی انگلیسیهایی که به خاطر قهرمانی آرژانتین در جام جهانی ۱۹۸۶ باید
از او متنفر باشند شیفتهاش هستند. کسی نمیتواند مارادونا را انکار کند. او برای این
پنج نفر فراتر از یک فوتبالیست است. او همان دست خداست.
همان سال کارگردان ایتالیایی مارکو ریسی درام
بیوگرافیکی دربارهی زندگی مارادونا میسازد که اسمش «مارادونا، دست خدا» است. بازیگری
به نام مارکو لئوناردی در فیلم نقش مارادونا را بازی میکند. فیلم از کودکی مارادونا
تا زمان اولین سکتهی قلبیاش را تصویر میکند اما واقعیت این است که فیلم چندان خوبی
از کار درنیامد و کسی هم آن را تحویل نگرفت. به نظر میرسد هیچکس نمیتواند روی پردهی
سینما جای خود مارادونا را بگیرد و هیچ قصه و درامی به جذابیت زندگی خود مارادونا
نیست.
مارادونا به روایت امیر کاستاریکا
یک سال بعد امیر کاستاریکا فیلمساز تحسینشدهی
صرب مستند «مارادونا به روایت امیر کاستاریکا» را در جشنوارهی کن به نمایش درآورد.
اگر شانس میآوردید و همان سال در جشنوارهی بینالملل مستند ایران، سینما حقیقت حضور
داشتید میتوانستید مستند کاستاریکا را روی پردهی سینما ببینید. سینما شده بود استادیوم
فوتبال و بعد از بیست و چند سال هنوز با هر گل مارادونا تماشاگران از روی صندلیهایشان
میپریدند و جیغ میکشیدند و کف میزدند.
جادوی مارادونا، جادوی شخصیتش و نه فقط فوتبالش
در مستند امیر کاستاریکا بهتر از هر جای دیگری به نمایش درآمد. این مستند البته دربارهی
خود امیر کاستاریکا هم بود که در ابتدای مستند در یک کنسرت او را بهعنوان مارادونای
سینما خطاب میکنند. پربیراه هم نیست. کاستاریکا هم مثل مارادونا نبوغ دارد. از سارایوو
توانست خودش را به بزرگترین قلههای سینمایی برساند و البته مثل مارادونا یاغی بود.
احتمالا به دلیل همین تشابهات کاستاریکا توانسته
تصویری بهشدت جذاب از مارادونا ارائه بدهد. مارادونای او هم قدیس است و هم مردی که
به خاطر اعتیاد به کوکایین خانوادهاش را عذاب داده. مارادونای او روی دستش چه گوارا
را خالکوبی کرده و سال ۱۹۸۷ به دیدن فیدل کاسترو، رهبر کوبا رفته و از آن طرف در آرژانتین
کلیسایی به اسم او ثبت شده که زوجهای جوان برای شروع زندگی مشترکشان به آنجا میروند
و طی یک آیین با دست گل میزنند تا یاد دست خدا را زنده نگهدارند. در کلیسای مارادونا
توپ به این معناست که او خودش را قربانی فوتبال کرده است.
امیر کاستاریکا موفق میشود رابطهی دوستانهای
با مارادونا برقرار کند و کاملا مشخص است که مارادونا جلوی دوربین او حس راحتی دارد.
او از روزهای اعتیادش حرف میزند، از ایدههایش دربارهی کشورهای آمریکای جنوبی و فاصلهی
طبقاتی میگوید و از ارادتی که به فیدل کاسترو دارد. حرفهای ضد امپریالیستی میزند
و به قول کاستاریکا حس عدالتخواهی دارد که مارادونا میگوید از دیدن جهان و خواندن
چهگوارا و کسب اطلاعات دربارهی کوبا به دست آمده است.
بخشی از فیلم که قرار است ما را با روحیات
مارادونا آشنا کند در گپهای دو تایی بین فوتبالیست و سینماگر کهنهکار اتفاق میافتد.
حرفهایی که سرنخی را دنبال نمیکند. از این طرف و آن طرف گپ میزنند. حرفهای معمولی
و نه چندان عمیق اما سرخوشانه که منجر به ارتباط میان دو مرد میشود. این فیلمی بازیگوشانه
و شوخطبعانه با تدوینی هنرمندانه است که مارادونا را نه داخل زمین که بیشتر بیرون
زمین فوتبال دنبال میکند.
ماردونا در سکانسی از فیلم از اعتیادش به
کوکایین میگوید و اینکه چطور مریم مقدس بارها با او حرف زده و از کارهایی برحذرش داشته
و او به خاطر کوکایین حتی به مریم مقدس هم دروغ گفته است. تدوین هنرمندانه این سکانس
را کات میزند به بچههایی که در کلیسای مارادونا میگویند که مافیای ناپل را به خاطر
گرفتار کردن مارادونا در دام کوکایین که بعدتر منجر به دستگیری او هم میشود، بخشیدهاند
و از خدا میخواهند آنها را از وسوسهها دور نگهدارد.
تجربهی دیدن «مارادونا به روایت کاستاریکا»
و لذت تماشای دیهگویی که جلوی دوربین آواز میخواند فراموشنشدنی است.
دیهگو مارادونا
سال ۲۰۱۹ آصف کاپادیا فیلمساز هندی مستند
«دیهگو مارادونا» را با استفاده از ۵۰۰ ساعت تصویر آرشیوی که پیش از این دیده نشده
بود، میسازد. کاپادیا استاد ساختن مستندهای پرتره است و مستند او دربارهی ایمی واینهاس،
خوانندهی مشهور برندهی جایزهی اسکار شد.
مستند «دیهگو مارادونا» روایت غیرمعمولی
دارد. یعنی خود مارادونا جلوی دوربین قصهاش را تعریف نمیکند بلکه تصاویر آرشیوی درام
را جلو میبرند و روایت آدمهای دیگری که مارادونا را میشناختند. همینجا میتوانید
تصور کنید که کاپادیا چه کارگردانی حیرتانگیزی داشته و تدوین فیلم چقدر درخشان است
که بدون حضور قهرمان قصه، کارنامهی او از نوجوانی تا دوران سقوطش روایت میشود.
اگر اهل فوتبال هستید دیدن مستند کاپادیا
عیشی است که نظیر ندارد. دیدن بازی مارادونا و کاری که با توپ میکند خودش یک اثر هنری
است. بعد هم روایت درجه یک کاپادیا را داریم از اینکه چطور مارادونا در ناپولی به اوج
دوران حرفهای خودش میرسد و تیم را از صفر به صدر لیگ ایتالیا میکشاند و چطور همان
ناپلیها باعث سقوطش میشوند.
به لحاظ سینمایی هم مستند کاپادیا یک سر و
گردن بالاتر از مستند کاستاریکا میایستد با این حال اگر میخواهید کاریزمای مارادونا
را ببینید و تاثیرش را بهعنوان یک اسطوره در جهان حس کنید باید سراغ مستند کاستاریکا
بروید و اگر اهل فوتبال هستید و میخواهید دربارهی نبوغ و پیامدهایش و دربارهی یک
فوتبالیست بزرگ اطلاعات کسب کنید که یک دوران را در تاریخ فوتبال رقم زد سراغ مستند
«دیهگو مارادونا»ی آصف کاپادیا بروید.
در نهایت که همهی اینها بهانه است برای
لذت بردن از تماشای اسطورهای که جهان را ترک کرد و با رفتنش انگار جهان یکی از نقاط
ثقلش را از دست داد.
ماخوذ از ترجمه علم به نقل از دیجیکالا مگ